ایسنا
حکمت دوم؛ سفره دلت را باز نکن!
ایسنا/قم افراد طماع برای رسیدن به مقصود خود باید تن به هر ذلتی بدهند و دست سوال به سوی هرکس دراز کنند و شخصیت خود را برای نیل به اهداف طمعکارانه خود بشکنند.
حجت الاسلام شکیبایی از نهج البلاغه پژوهان حوزه علمیه قم در سلسله دروس حکمت های نهج البلاغه در گفتگو با ایسنا به ذکر تفسیری در خصوص حکمت دوم نهج البلاغه امیرالمومنین(ع) پرداخته است که در زیر شرح آن آمده است:
امیرالمومنین(ع) در حکمت دوم نهج البلاغه میفرماید: «أَزْرَی بِنَفْسِهِ مَنِ اسْتَشْعَرَ الطَّمَعَ، وَ رَضِیَ بِالذُّلِّ مَنْ کَشَفَ عَنْ ضُرِّهِ، وَ هَانَتْ عَلَیْهِ نَفْسُهُ مَنْ أَمَّرَ عَلَیْهَا لِسَانَه»
هر کس طمع را پیشه کند خود را حقیر ساخته است،کسی که سفره دل خویش را (نزد این و آن بدون هیچ فایده) باز کند (و مشکلات خود را فاش سازد) رضایت به ذلت خود داده است و کسی که زبانش را بر خود امیر سازد شخصیت او تحقیر میشود.
در شرح این حکمت آمده است:
واژه «طمع» به معنای بیش از حق خود طالب بودن و گرفتن مواهب زندگی از دست دیگران است و تعبیر به «استشعر» که به معنای پوشیدن لباس زیرین است و اشاره به این است که طمع را به خود چسبانده و از آن جدا نمی شود.
بدیهی است که افراد طماع برای رسیدن به مقصود خود باید تن به هر ذلتی بدهند و دست سوال به سوی هرکس دراز کنند و شخصیت خود را برای نیل به اهداف طمعکارانه خود بشکنند. و عجیب این است هنگامی که طمع فزونی یابد کارهایی از انسان سر میزند که کاملاً احمقانه است، شبیه آنچه درباره طماع معروف عرب به نام «اشعب» نقل شده که بسیاری از اوقات هنگامی که راه میرفت دامن خود را به دست میگرفت و آن را در برابر آسمان باز نگه میداشت و میگفت: شنیدهام بعضی از پرندگان در حال پرواز تخم میگذارند شاید تخم آن پرنده در دامن من بیفتد.
یا نقل میکنند هنگامی که گروهی از کودکان او را در کوچه و بازار آزار میدادند برای پراکنده ساختن آنها گفت: شنیدهام در فلان خانه حلوا پخش میکنند بچهها به سوی آن خانه دویدند ناگهان دیدند خود اشعب نیز به سوی آن خانه میدود. گفتند: تو چرا؟ گفت: شاید حرف من درست باشد.
این داستانها خواه واقعیت داشته باشد یا نه، اشاره به کارهای ننگ آوری است که انسان به جهت طمع انجام میدهد.
نقطه مقابل طمع قناعت است که سبب عزت آدمی میشود همان گونه که امیرمؤمنان فرمود: «عَزَّ مَنْ قَنَعَ؛ آن کس که قناعت پیشه کند عزیز خواهد بود».
و به گفته شاعر:
آز بگذار و پادشاهی کن/ گردن بی طمع بلند بود!
نکته دوم: سخن گفتنی که راهگشا نیست
روشن است هرگاه انسان نزد طبیب درد خود را بگوید و از وی راه درمان بطلبد یا پیش قاضی ظلمی را که بر او رفته بیان سازد و از او احقاق حق بخواهد یا نزد دوستش از گرفتاری خود برای گرفتن وام سخن بگوید کار خلافی نکرده و به دنبال مشکل گشایی بوده؛ اما طرح مشکلات نزد کسانی که هیچ گونه توانایی بر حل آن ندارند اثری جز ذلت و سرافکندگی انسان نخواهد داشت. در این گونه موارد باید خویشتن دار بود و لب به شکایت نگشود.
نکته سوم: زبانی که کنترل ندارد
منظور از امیر شدن زبان آن است که از تحت کنترل عقل و فکر خارج شود و هرچه بر زبانش آمد بگوید. بدیهی است سخنانی که از فکر، عقل و تقوا سرچشمه نمیگیرد در بسیاری از موارد خطرهایی ایجاد میکند که انسان قادر بر جبران آن نیست و گاه اسباب رنجش افراد آبرومند و سبب ایجاد اختلاف در میان مردم و کینه و دشمنی نسبت به گوینده و دیگران میشود و چه زیبا می گوید شاعر عرب:
اِحْفَظْ لِسانَکَ اَیُّهَا الاْنْسانُ/ لا یَلْدَغَنَّکَ إنَّهُ ثُعْبانٌ
کَمْ فِی الْمَقابِرِ مِنْ قَتیلِ لِسانِهِ/ کانَتْ تُهابُ لِقاءُهُ الاْقْرانُ
ای انسان زبان خود را حفظ کن، مراقب باش تو را نگزد که اژدهایی است.
چه بسیارند کسانی که در گورستانها خفتهاند و کشته زبان خویشند، همان کسانی که همطرازان آنها از ملاقات با آنها وحشت داشتند.
در حدیث دیگری در سلسله همین کلمات قصار میخوانیم: «مَنْ کَثُرَ کَلاَمُهُ کَثُرَ خَطَؤُهُ؛ کسی که زیاد سخن گوید اشتباهات زیادی خواهد کرد» این خطای بسیار باعت تحقیر و بی ارزش شدن او در نظرها میشود.
کوتاه سخن این که انسان عاقل باید زبانش را در اختیار عقلش قرار دهد نه این که عقلش را در اختیار زبان که اولی مایه سعادت است و دومی اسباب حقارت.
شایان توجه است صفات سه گانه نکوهیدهای را که امام در این بیان کوتاه ذکر کرده (طمع، فاش کردن ناراحتی ها نزد هرکس و امیر ساختن زبان بر خود) هرسه در این جهت مشترک هستند که سبب ذلت و خواری میشوند و این هماهنگی در اثر سبب شده است که امام (ع) هر سه را کنار هم قرار دهد.
انتهای پیام