خبرآنلاین
مشاور وزیر، خودش را کشاورز جا زد/گفتم دمت گرم، من بچه اصفهانم و آدمفروش نیستم /شپش از سر و کولمان بالا میرفت
در خاطرات غلامرضا علیزاده از رزمندگان دفاع مقدس آمده است: یکی از مشکلات ما در زندان الرشید این بود که دستشویی آنجا چاه داشت، اما با این تعداد از جمعیت زود پر میشد و بالا میزد و زیردست و پای بچهها میآمد. معلوم نبود چه وقت تانکر تخلیه بیاید و آن را خالی کند و برود. خود نگهبانها به بوی گند دستشوییها عادت کرده بودند و چیزی نمیگفتند.